مرا ببخش
غوغای عشق
ای یار مرا ببخش ، منی که همان مجرم چشمهای خیست می باشم را ببخش...
مرا ببخش ای یار مهربان و بخشنده ام ...
می دانم که دیگر طاقت اینهمه عذاب و شکنجه های عشق مرا نداری، میدانم که دیگر مثل گذشته مرا دوست نمی داری و می دانم دیگر آتش عشقت آن چنان که باید شعله ور باشد دیگر نیست و می دانم از من خسته و دلشکسته ای، به من فرصتی دوباره بده و مرا ببخش...
اگرچه بارها مرا بخشیده ای و بارها مرا شرمنده خودت کرده ای برای آرین بار نیز به من فرصت بده و مرا ببخش...
عزیزم شرمنده ام ، شرمنده آن قلب مهربانت ، آن احساس پاکت، آن عشق بی گناهت می باشم... به خدا شرمنده ام...
می دانم که لیاقت آن قلب مهربان و عاشق و پاک تو را ندارم، میدانم که قلب شکسته من نیز بی ارزش تر از آن است که نزد تو بماند...
می دانم از من سرد و خسته شده ای... مرا ببخش و مثل گذشته مرا دوست داشته باش عزیزم...
مثل گذشته با درد دلهای عاشقانه ات مرا آرام کن ، عزیزم به خدا شرمنده آن قلب مهربانت می باشم، مرا ببخش...
می دانم که دیگر هر چه از عشق برایت می نویسم مثل گذشته برایت معنایی ندارد ، و همه و همه در خیالت تنها یک رویا و افسانه و یک دروغ می باشند...
می دانم که از درد دلهایم ، میخندی و از اشکهایم بی ذاری ، ای یار مرا ببخش ...
گناه خود را می پذیرم ، و با شرمندگی برای چندمین بار می گویم که مرا ببخش...
قلب شکسته ات را دوباره به من باز گردان تا با احساس پر از عشق نزد خود بگیرم ، در مقابل آن سجده میکنم و با فریاد به آن میگویم که مرا ببخش...
ای یار می دانم که مثل گذشته مرا دوست نمی داری و مثل گذشته عاشق و دلسوخته من نیستی، به تو حق می دهم که از این عشق من پریشان باشی، دلم می خواهد باز به همان دوران شیرین عاشقی مان باز گردی و گذشته تلخ و اشتباه مرا فراموش کنی مرا از ته دل ببخشی...
می دانم که قلبت مهربان است و می دانم احساسات قلبت مثل چشمه پاک و زلال است
پس به آن قلب مهربان و احساس پاکت قسم می دهم که مرا ببخشی ، مرا ببخش،مراببخش... مرا ببخش... مرا ببخش...مرا ببخش
غوغای عشق
غوغای عشق
غوغای عشق
تقدیم به تو که تمام وجودم از آن تو بود