دوست دارم با تمام وجودم

چرا منو ميخوای خراب کنی زندگی مسخره من خيلی خوبه چرا نميذاری گريه کنم

من که خيلی راحت بخاطرت گريه می کنم  چقدر بايد باشم تا باشيم ديگه دارم خيلی خسته می شما بيا منو کمک کن .

به نظر من بی صداقتی خوبه ولی چرا ميخوای ادای آدمای صادقو دربياری اين خيلی بده وای ديوونم کردی تو حتی به من سر نميزنی .

اه  وای من چی ميگم ميدونين الان خيلی مريضم ديوونه شدم البته هميشه ديوونه ام اينو همه ميگن

من ديگه از تاريکی نمی ترسم ولی از تاريکی نگاهت که ديگه نبينمت خيلی می ترسم من راجع به کی حرف ميزنم باورتون ميشه راجع به کسی حرف ميزنم که تا حالا دوستم نداشته و بعد از چندین سال تازه بهم علاقه مند شده. ولی از ته وجودم دوستش دارم نمی دونم کيه ولی می دونه فرشته نجات منه که اگه بياد ستاره خاموش من تو آسمونا بدنيا مياد .

به اميد آسمون صاف ولی بارونی که منو زياد خيس نکنه اين شعر هم راجع به اون گفتم

 

من مثل سنگ ميشم تو مثل برف هستی

من شيشه ميشمو تو منو از پشت شيشه يه رنگ ديگه ميبينی

من سياه ميشمو تو به من برف سفيد هديه ميدی

من نميتونم گريه کنمو تو به من يه مشت بوی خوش اشک می دی

من آرزو دارم گريه کنم تو ميری تا من گريه کنم ولی منصرف شدم نمی خوام گريه کنم

برگرد جان فرشته ها برگرد اصلا تو رفتی نميدونم هستی اصلا ولی زود بيا

دعا ميکنم تا زود بيای بی تا ستاره من بدنيا بياد مردم از بی ستاره بودن

خجالت ميکشم از خدا بخوام تا تو بيای ولی بی بيا

زندگی خیالی هستی

یه  دختر بود که همیشه روی زمین راه میرفت از تو خیابونا پیاده رو ها

خسته شده بود از تنهایی چون خیلی کوچیک بود اندازه ستاره ها.

دخترک هر شب میخوابید رو به آسمون ستاره هارو نگاه  میکرد یه روزاز خدا

خواست که یدونه از اون ستاره هارو بهش بده خدا بهش داد یه ستاره قشنگ  و

بزرگ.

ستاره گفت من فقط شب ها میام روی زمین اگه میخوای بیای پیش من باید

بیای آسمون. دخترک خیابوناشو فروخت پیاده روهای کوچیکشو ول کرد کفشهاشو

فروخت و رفتآسمون پیش ستاره و آسمونی شد٬ ولی ستاره هرشب برای زمینیا

چشمک میزد چون کارش این بود که کم کم دخترکو ترکش کنه.

دخترک معلق تو آسمونا دیگه حتی شبا هم ستارشو ندید. دخترک تو این آسمون

بزرگ که مال ستاره ها بود حیرون مونده بود از خدا خواست که برگرده زمین

خدا گفت تو که زمینتو فروختی جایی نداری؟.

رفت پیش ستاره با گریه گفت من زمینمو میخوام. ستاره فقط به اون خندید

بلند بلند بعدشم با صدای خنده ستاره٬ دخترک مرد تو آسمونا پیش همه

ستاره ها .

بعد از مرگ٬ ستاره ها هیچ کدومشون به حالش گریه نکردند  چون هیچ کسی

اونو دوست نداشت حتی ستاره ها

.: چشمان پر نورت کجاست :.

هر چیزی که خیلی با ارزشه برای بدست اوردنش خیلی باید زجر بکشی برای رسیدن به عشق که خیلی ارزشمنده باید چیکارکنیم.


ولی نمیدونم چرا من فقط میخوام که زجر بکشم خسته بشم رسوا بشم شاید بخاطره اینه  که دنباله بهونه ای برای گریه کردنم


چرا همه عشقمونو گم کردیم آخه خجالت نمیکشی میگی من دنباله جفت  خودم میگردم که بعد با تمام مراحل مسخرمون بهش برسیم بعد خودمونو با چشمای  خستش مشغول کنیم بعد از چند سال بفهمیم این چشما ماله یه آدمه ماله یه انسانه اونم میگرده اونم خسته شده چشمای اونم تاریکه بگرد دنبال نور که تو رو روشنت کنه کاری کنه که سبز بشی دیگه خسته نشی بکن جدا شو فراموش کن برو سری وقتت خیلی کمه


                          دیوانه باش اگر عاقل باشی نمیرسی 

خدایا کمکم کن

تقديم به تنها گلي که هيچ وقت پژمرده نمي شود......

خدايا کمکم کن تا عاشقانه ترين نگاهها را در چشمانش بريزم ، خدايا کمکم

 کن تا در بعد عشق او بهترين و شيرين ترين باشم ، به من کمک کن تا سرودن

 عشق را به هنگام طلوع آفتاب هر بام بر لبانش جاري سازم و راز عشق را در

 گوشش سر دهم ، خداوندا او را نگه دار که من به عشق او زنده ام ...

دیگه برای تو هوسم عاشقانه نیست

دیگه برای تو هوسم عاشقانه نیست

دیگه تمام خواهش من صادقانه نیست

وقتی که لهجه چشم تو غربتی است

دیگه صدای قلب تو در من ترانه نیست

من نه٬دلم که برایش غریبه ای

دیگه برای یاد تو بند بهانه نیست

دیگه دلم هوای دلتو نمیکنه

دیگه غمه تو٬تو دله من جاودانه نیست

پس کو؟کجاست؟گرمی چشمان مست تو

دیگه نگاه یخ زده ات جاودانه نیست

هرچند جمله های تو گرم و صمیمی اند

دیگه زبان قلب تو با من یگانه نیست

گرچه نشد دوباره ببوسمت اما یقیین بدون

دیگه لبای سنگی تو دلبرانه نیست

با اینکه شعر های منو چشم های تو سرود

دیگه نوشته های توأم شاعرانه نیست

 

بدون شرح(2)

 

کسانی که به فکرمان هستند را به گریه می اندازیم. ما گریه می کنیم برای کسانی که به فکرمان نیستند. و ما به فکر کسانی هستیم که هیچوقت برایمان گریه نمی کنند. این حقیقت زندگی است.

عجیب است ولی حقیقت دارد. اگر این را بفهمی، هیچوقت برای تغییر دیر نیست. 
مرا بسپار به یادت به وقت بارش باران اگر نگاهت به ان بالاست و در حال دعا هستی خدا آنجاست دعایم کن که من تنهاترین،تنها نمانم

نمیدانم چه رازیست

قصه ها را گفته ایم چیزی نمانده برای گفتن... 
کاش میشد اسرار دل را نگه داشت و نگفت، تا که روزی معشوق از دست نرود 
میدانی که خاصیت عشق این است زمانی که دانستی و دانست این راز را، هر دو گریزان میشوید

 

                                                                    فراموش نکن

شاید سالها بعد در گذر جاده ها

بی تفاوت از کنار هم بگذریم

وبگوییم:

آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود
بذار خیال کنم تو دلتنگیات

غروب که می شه یاد من می افتی

بیا با پاک ترین سلام عشق

آشتی کنیم

بیا با بنفشه های لب جوی

آشتی کنیم

بیا ازحسرت و غم دیگه باهم

حرف نزنیم

بیا برخنده ی این صبح بهار

خنده کنیم
تو مالک تمام احساسم هستی

تمام عشقم 
تمام احساس ناب دست نخورده ام 
که حاضر نیستم، 
حتی ذره ای از آن را 
با هیچکس تقسیم کنم 
با هیچکس 
جز تو . 

نه ، 
احساسم را با تو تقسیم نمیکنم بلکه 
آن را به تو تقدیم میکنم 
تمام احساسم را،تمام عشقم را

من برای سالها مینویسم...

سالها بعد که چشمانت عاشق میشوند...

افسوس که قصه ی مادر بزرگ راست بود

همیشه یکی بود یکی نبود ...

سلام به همه

سلام به همه کسایی که به وبلاگ من میان و با نظرات خوشگلشون شادم میکنن.

اینو خطاب به یه شخصه خاص مینویسم که حتمآ خودش متوجه میشه بعد خوندن

اینکه چرا همه آدما از عشق و نفرتو جدایی و بی وفایی و خیانت مینویسن

ببین عزیزه دلم کسی که عاشق میشه دیگه به هیچی فکر نمیکنه بخاطره همینه که سرانجامش به جدایی و... ختم میشه.اگه از اولش با فکر جلو بره هیچوقت همچین بلایی سرش نمیاد تا بخواد بیاد و بنویسه

اما عشق و نفرتو جدایی و خیانت یکی از قشنگترین قسمت های زندگیه س چرا آدم ازش حرف نزنه؟واقعآ چرا نزنه؟

چرا باید به همه چی از جنبه ناراحتی فکر کنیم؟چرا به همین خیانتا و جداییا به عنوان بهترین تجربه زندگیمون نگاه نکینم؟

قرار نیست چون خیلی ها از عشقو نفرتو جدایی و خیانت مینویسن حتمآ غمگینو ناراحت باشن.از نظر خود من مینویسن تا خالی شن و بیشتر مواقع درس عبرتی واسه دیگری شه.

حتمآ میگید چه درسه عبرتی؟

اما واقعآ تا سره آدم نیاد درس نمیگیریم.این خاصیت انسانها شده.تا نخورن نمیفهمن که چی شده.

درد و دل با خدا

دلم گرفته، ای خدا

این روزا هیچکی غیر تو ، درد من ونمی دونه .

دلم گرفته، ای خدا

حتی صدامم این روزا به ساز من نمی خونه.

دلم گرفته ازهمه

از این روزای سوت و کور .

از این ترانه مردگی، از این شبهای بی عبور.

تمام لحظه های دلم زیر هجوم حادثه منتظر

یه راهیه تا دوباره به توبرسه .

دلم گرفته، ای خدا

گریه امونم نمی ده ،چرا دیگه حتی دلم

تو رونشونم نمی ده .

گناه بی باوری مو ، خودم به گردن می گیرم.

اگر نگیری دستامو ، تو دستای غم می میرم .

دلم گرفته ، ای خدا

واسه رسیدن به تو ،یه فرصت تازه می خوام .

دوباره دستامو بگیر ، مثل روزای بی کسی.

دلم گرفته ،ای خدا حتی بهشتو نمی خوام

گفتگو با خدا

خواب ديدم در خواب با خدا گفتگويي داشتم.

خدا گفت پس مي خواهي با من گفتگو کني؟

گفتم اگر وقت داشته باشيد.

خدا لبخند زد.

وقت من ابدي است.

چه سوالاتي در ذهن داري که مي خواهي از من بپرسي؟

چه چيزي بيش از همه شما را در مورد انسان متعجب مي کند؟

خدا پاسخ داد...

اينکه آنان از بودن در دوران کودکي ملول مي شوند.

عجله دارند که زودتربزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکي خود را مي خورند.

اين که سلامتشان را صرف به دست آوردن پول مي کنند و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتي مي کنند.

اينکه با نگراني نسبت به آينده زمان حال فراموش شان مي شود آنچنان که ديگر نه در آينده زندگي مي کنن و نه در حال.

اينکه چنان زندگي مي کنند که گويي هرگز نخواهند مرد و چنان مي ميرند که گويي هرگز زنده نبوده اند.

خداوند دست هاي مرا در دست گرفت و مدتي هر دو ساکت مانديم.

بعد پرسيدم...

به عنوان خالق انسانها مي خواهيد آنها چه درسهايي از زندگي ياد بگيرند؟

خدا با لبخند پاسخ داد...

ياد بگيرند که نمي توان ديگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد.

اما مي توان محبوب ديگران شد.

ياد بگيرند که خوب نيست خود را با ديگران مقايسه کنند.

ياد بگيرند که ثروتمند کسي نيست که دارايي بيشتري دارد بلکه کسي است که نياز کمتري دارد.

ياد بگيرند که ظرف چند ثانيه مي توانيم زخمي عميق در دل کساني که دوست شان داريم ايجاد کنيم و سالها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التيام يابد.

با بخشيدن بخشش ياد بگيرند.

ياد بگيرند کساني هستند که آنها را عميقا دوست دارند اما بلد نيستند که احساس شان را ابراز کنند يا نشان دهند.

ياد بگيرند که مي شود دو نفر به يک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببينند.

ياد بگيرند که هميشه کافي نيست که ديگران آنها را ببخشند بلکه خودشان هم بايد خود را ببخشند.

و ياد بگيرند که من اينجا هستم

هميشه.