سلام بعد از دو بار نوشتن و پاک شدن امشب تصمیم گرفتم اخرین پست و تو
این وبلاگ بنویسم .وبلاگ و حذف نمی کنم .گاهی وقتا هم میام نظرام و
می خونم .می دونم که ادرس وب و داره وشاید نظری از اون تو نظرا باشه…
نمی دونم …نمی دونم هنوز بهش علاقه دارم یا نه فقط این و می دونم هنوز تو
فکرشم …
شاید اگه دیگه تو این وب ننویسم کمتر تو فکرش باشم…شاید…حالا امتحان
می کنم…دیگه دلیلی نداره این جا بنویسم …
همه چی تموم شد…شاید از اولم این دوستی اشتباه بود …مطمئنم اشنایی
دوبارمون یه کار احمقانه بود …ولی باید این اتفاق می افتاد تا من
حواسم و جمع کنم …
امشب می خوام همه ی ابهامات و این جا روشن کنم شاید یه روزی اومدی این
جا و …
دلیل جدایی من از تو این بود که ما خیلی با هم فرق داشتیم …اون چیزی که
راجع بهت فکر می کردم نبودی…فکر می کردم دختر ها رو تحویل نمی گیری …یا
با کسی دوست نمی شی …
واسه من زندگی این قد مهم هست که اگه تو نبودی من با هیچ کی دوست
نمی شدم از این کارای مسخره و بی هدف بدم میاد…از این که با هرکی چند
ماه دوست باشم و بعدش اون و به خیرو ما رو به سلامت
یه اس ام اس اشتباه من باعث شد…من یه اس ام اس اشتباه دادم و تو شب
زنگیدی که می تونم کمکت کنم؟چیزی شده؟ …از همون موقع باید متوجه می شدم
منم اون شب خر شدم و جواب اس ام اس هات و دادم …گفتم حتما دلت برام
تنگ شده...حتما منو میخوای و میخوای برگردی...
…خلاصه از همون جا شروع شد و به این جا ختم شد…
دلیل جدایی هر 2 دفعم از تو گیر دادن های بیش از حدت بود که من و عصبی
می کرد…
حتما با خودت می گی چقد دختره خر بود یا کسی بهش پیشنهاد نمی داد….ولی
باید بگم واقعا عاشق اخلاقت شدم …اگه با کسی قبل تو دوست نبودم ولی تو
فامیل و اشناهامون خیلی پسر هست که اخلاقاشون و می دونم و اصلا ازشون
خوشم نمیاد…
وقتی دیدم از یادم نمی ری بایکی دیگه که بهم
پیشنهاد داده بود چند بار تلفنی صحبت کردم تا شاید تو از یادم بری من
حتی شماره مبم و بهش ندادم …ولی تو از یادم نرفتی و من دیگه بهش
نزنگیدم…شاید خیلی از دخترها آرزو دارن که اون بی اف شون باشه ولی من
اصلا ازش خوشم نیومد و بازم تو فکر تو بودم …با این که خوب نمی شناختمت
حسم بهم می گفت من و تو…
خلاصه دوستی ما برای دومین بار شروع شد و ۳ ماه بیشتر طول نکشید …تو این
2.3ماه چیزایی شنیدم که واقعا نسبت بت سرد شدم و دوست نداشتم دیگه این
دوستی و ادامه بدم…تو همش دلیلش و می خواستی بدونی …به جی اف می گفتی
دوست اجتماعی…واقعا خنده داره …باور کن این قد دوست داشتم که می خواستم
تا اخرش باهات بمونم…ولی …
چیزایی شنییدم که فکرش و نمی کردم….یعنی اصلا بهت نمی خوره…من تو رو
واسه ازدواج انتخاب کرده بودم …البته خیلی بچگونست که بدون هیچ شناخی
یکی و واسه ازدواج انتخاب کنی بدون اینکه بدونی کیه به خاطرش به همه
جواب رد بدی…خیلی مسخرس…خر شدم …یکی از معیارای من واسه ازدواج اینه که
طرف مقابلم لب به مشروب و سیگار نزده باشه و اهل دختر بازی نباشه ولی
تو…
این قدرم به من شک نداشته با شه ولی تو…
همش می خواستی دلیل جداییمون و بدونی این بود دلیلش…
البته باعث پیشرفت من تو زندگی بودی مثلا اگه درس می خوندم فقط به خاطره
تو بود …اگه هیچ پسری و تحویل نمی گرفتم فقط به خاطره تو بود چون فکر
می کردم این چیزا واسه تو مهمه ولی…
دیگه با هیچ کی دوست نمی شم اخر همه ی این دوستی ها همینه …
این وبلاگ به دلیل فراموش شدن عشق نویسندش دیگه آپ عاشقونه نمی شه.
واسه همتون ارزوی خوشبختی می کنم .
خدانگهدار.