نامه های عاشقانه در دفتر عشق(1)
قلب من سرشار از احساس و شادی است! نمی دانم چه لطافت طبع آسمانی، چه لذت بی نهایتی در آن نفوذ کرده است که وجودم را به آتش می کشد. گویی تاکنون عاشق نبوده ام! به من بگو این آشفتگی عجیب
این نمونه بیان نشدنی شادی و شعف، این لرزش های الهی عشق از کجا می آیند؟ آه، عشق،فرشته، مرد، مهدی سرچشمه تمام اینها خود تو هستی! اینها مسلما چیزی جز پرتویی ملایم از روح آتشین تو نیست با اینکه قطره اشکی پنهان و غم بار است که که مدت هاست در سینه من جاگذشته ای.
خدایا! خدایا! به ما رحم کن و هرگز ما ار از هم جدا نکن! چه می گویم؟ ایمان ضعیفم را ببخش. تو هرگز ما را از هم جدا نمی کنی. خداوند! تو جز رحمت برای ما چیزی نمی فرستی...
+ نوشته شده در سه شنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت 4:17 توسط هستی
|
تقدیم به تو که تمام وجودم از آن تو بود