مانند پرستویی شب زده با کوله باری از غم های غریبی قصد کجا را کرده ام؟

آن سوی جاده های خالی از عشق٬خالی از عاطفه٬آیا کسی منتظر من خواهدماند؟

کور سویی غریب مرا می خواند.

باید در کوره راه تنهایی به سویش بشتابم٬می شتابم.

شاید هم نفسی باشد با لبخندی سبز و دستانی پر از احساس که کوله بار رااز

دوشم بزداید و مرا به محراب عشق آذین کند

شاید همین باشد

...شاید همین باشد...